چیزهایی که از گفتنش میترسم

نمیدونم چرا ولی تا الان همیشه ترسیدم از اینکه حرف دلمو حتی روی کاغذ بنویسم شاید به این خاطر بود که وقتی مینوشتم فرداش مامانم برمیداشت میخوند و هی سرزنشم میکرد. انگار دلش میخواست که همیشه یه دختری باشم که مطیعشه و هر چی که اون میگه منم بگم چَشم. فکرشو که میکنم واقعا تو این 24 سال مثل یه ربات بودم که هر چی بقیه گفتن منم گفتم چَشم! 

انقد از بچگی بهم گفتن که دختر باید اینجوری باشه اونجوری باشه منم باورم شد دیگه. فکر کردم یه دختر همیشه باید بگه چَشم بدون هیچ اعتراضی

گفتم بیام حداقل اینجا بنویسم مغزم یکم خالی شه. شاید اینجا سرزنش نشم

افرا توحیدی
۲۴ خرداد ۰۰ ، ۲۱:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر